داو آخر

متن مرتبط با «اطمینان از بارداری» در سایت داو آخر نوشته شده است

از دوست داشتن

  • داو (لغت نامه دهخدا) :نوبت بازی نرد و شطرنج،نوبت باختن نرد و قمار و بازی‌های دیگر.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاهل نظر دو عالم در یک نظر ببازندعشق است و داو اولبر نقد جان توان زد"حافظ"ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداو آخرنام رمانی علمی - تخیلینوشته‌ی برزو سریزدیبرای رده‌ی سنی کودک و نوجوان است.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از آنجا که ترانه‌اش را از بریم، و کلمه کلمه به دل سپرده‌ایم

  • در گذشته آرزو می‌کردیم دل زنی را که عاشقش بودیم به دست آریم، بعدها، همین حس که دل زنی با ماست می‌تواند برای عاشق کردن‌مان به او بس باشد....در این دوره‌ی زندگی، پیش‌تر چندباری دچار عشق شده‌ایم؛ و او دی, ...ادامه مطلب

  • بازمانده‌ای از معصومیت دوران کودکی

  • نوک‌زبانی حرف می‌زد و این دلنشین بود، چون حس می‌کردی بیش از آن که عیب زبانش باشد حُسن سرشتش است، مانند بازمانده‌ای از معصومیت دوران کودکی که هرگز از دست نداده باشد. هر کدام از حروف بی‌صدایی که نمی‌توانست به زبان بیاورد پنداری بدی‌ای بود که از دستش برنمی‌آمد.  در جستجوی زمان از دست رفته 1 - طرف خانه سوان - مارسل پروست  , ...ادامه مطلب

  • کاتلیا بازی

  • هر اندازه هم که آدم از زن خسته شده باشد، و کامجویی از متفاوت‌ترین زنان هم به نظرش چون بقیه و بدون تازگی بیاید، لذتی تازه حس خواهد کرد اگر سر و کارش با زنی دشوار -یا به پندارش چنین- باشد که به‌ناچار بر, ...ادامه مطلب

  • من از تو راه برگشتی ندارم

  • هی، دوست داشتن کار راحتی نيست؛ دوست داشتن فقط به اين نيست که کنار يکی باشی، بايد بهش انس بگيری و به نظرش هم احترام بذاری و اين‌که دوست داشتن يعنی هر چقدر طرف اذيتت کنه و دلت رو به درد بياره با اين‌که دلت می‌خواد ازش متنفر بشی اما هيچ وقت نمی‌تونی. دوست داشتن اين نيست که هيچ وقت از طرف بدت نياد، دوست داشتن يعنی بخوای بدت بياد و نتونی.  Reply 1988 - E12  , ...ادامه مطلب

  • خیال‌پردازی در مورد آینده هم یه جور نوستالژی به حساب می‌آد

  • همه‌ی عمرت رو توی مسیر پرپیچ‌وخم یه لابیرنت گیر افتادی و به این فکر می‌کنی که چطور یه روز ازش فرار می‌کنی و این‌که چقدر اون روز قشنگ خواهد بود و با خودت فکر می‌کنی که فکر آینده باعث می‌شه که بتونی ادا, ...ادامه مطلب

  • انگار انسانی در میان کولاکی از پودر صابون عطسه کند

  • دقیقا نمی‌دانستم و نمی‌دانم این بیماری چیست. تنها چیزی که می‌دانستم و می‌دانم این است: با جمع نکردن شش‌دانگ حواسم به جزئیاتی از زندگی که در آن لحظه اهمیت داشتند و با باور نکردن آنچه افراد دور و برم آن را باور داشتند، داشتم به طرز وحشتناکی خود را ناراحت می‌کردم.  صبحانه‌ی قهرمانان - کرت ونه‌گات  , ...ادامه مطلب

  • دوپراس: کاراسی که فقط از دو تن تشکیل شده باشد

  • زن و شوهر مثل دو پرنده‌ی عاشق بودند. مدام یکدیگر را با هدایای کوچک خود سرگرم می‌کردند: منظره‌هایی که از پنجره‌ی هواپیما ارزش دیدن داشتند، تکه‌های جالب و آموزنده‌ی مطالبی که داشتند می‌خواندند، خاطراتی که از سر اتفاق از گذشته‌ها به یاد می‌آوردند. گهواره‌ی گربه – کرت ونه‌گات   , ...ادامه مطلب

  • از گندیدگی قلب

  • - در این فکرم که همه‌ی نویسنده‌ها را دعوت به اعتصاب همگانی کنم، تا روزی که بشریت به خودش بیاید. از من حمایت می‌کنی؟- مگر نویسنده‌ها هم حق اعتصاب دارند؟ به این می‌ماند که پلیس‌ها و آتش‌نشان‌ها دست از ک, ...ادامه مطلب

  • ای آن که جز از عدالتت ترسی نیست

  • و عدالت تو هلاک کننده‌ی من است، و من از همه‌ی عدالت تو گریزانم. دعای عرفه - امام حسین (ع), ...ادامه مطلب

  • به یک معنی از گفتن رازش به او لذت می‌برد. چقدر ترس برش می‌دارد!

  • گاهی اوقات نگاه سریعی به آن محیط منزه می‌انداخت، نگاهی چنان شوخ و دلنواز که بیننده بیم آن داشت که مبادا فتنه‌ای برانگیزد؛ اما پیش از آن‌ که مردی مجال تعجب بیابد یا به خود جرأت دهد، لب‌هایش به طور جدی , ...ادامه مطلب

  • مهمانی پر از غریبه

  • این درست مثل این می‌مونه که هر روز تو یه مهمونی بالماسکه شرکت کنی و تو تنها کسی باشی که لباس مبدل تنش نیست، ولی هنوزم ازت انتظار دارن که بدونی کی به کیه.  ستون دنیایم باش - جنیفر نیون  , ...ادامه مطلب

  • من پیش از تو

  •  - خودت رو گول نزن، وقتی اونم نبود زندگيت خوب بود.- واقعا؟ پس چرا نمی‌تونم هيچ‌کدوم از اون روزای خوب رو به ياد بيارم؟   Goblin - Ep 6 - 2016 Korean Series  , ...ادامه مطلب

  • بازگشت

  •  - بگو: من شب به سوی کاترین بازگشته‌ام.- من شب به سوی کاترین بازگشته‌ام.- اوه، عزیزم تو برگشتی، نه؟- آره.- من چقدر تو رو دوس دارم، رفتنت چه بد بود. دیگه که نمی‌ری؟- نه. همیشه برمی‌گردم.  وداع با اسلحه - ارنست همینگوی  , ...ادامه مطلب

  • بدتر از جنگ

  •  گفتم: من فکر می‌کنم بهتره صحبت جنگ رو تموم کنیم. اگه یک طرف دست از جنگ بکشه که جنگ تموم نمی‌شه. اگه ما دست از جنگ بکشیم، تازه بدتر می‌شه.پاسینی با لحنی جدی گفت: دیگه بدتر از این نمی‌شه. هیچ‌چیزی بدتر از جنگ نیست.- شکست بدتره.پاسینی باز هم جدی گفت: من باور نمی‌کنم. مگه شکست چیه؟ آدم می‌ره خونه‌ش.- میان دنبالت. خونه‌ت رو می‌گیرن. خواهراتو می‌گیرن.  وداع با اسلحه - ارنست همینگوی  , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها