همهی عمرت رو توی مسیر پرپیچوخم یه لابیرنت گیر افتادی و به این فکر میکنی که چطور یه روز ازش فرار میکنی و اینکه چقدر اون روز قشنگ خواهد بود و با خودت فکر میکنی که فکر آینده باعث میشه که بتونی ادامه بدی ولی هیچوقت اون کارها رو نمیکنی. فقط از خیالپردازیهات در مورد آینده استفاده میکنی که از حال فرار کنی.
...
قبل از آمدن به اینجا، تا مدتها فکر میکردم که راه خروج از لابیرنت این است که تصور کنیم که وجود ندارد و در گوشهای از راههای پرپیچوخم لابیرنت، دنیای کوچک و کارآمدی خلق کنیم و تظاهر کنیم که راهمان را گم نکردهایم و در خانهمان هستیم. ولی این باعث میشد که در زندگی تنها باشم و فقط با آخرین کلمات آدمهایی که مرده بودند زندگی کنم. به همین دلیل به اینجا آمدم تا دنبال "شاید بزرگ" بگردم و دوستان واقعی پیدا کنم و زندگی بزرگتری داشته باشم.
در جستوجوی آلاسکا - جان گرین
داو آخر...
برچسب : نویسنده : flast-turne بازدید : 91