زبان سکوت

ساخت وبلاگ

نمی‌توانستم چیزی را به خوبی درک کنم. فهميده بودم که مرد آرام عاشق سکوت است. شیوه‌ی حرف زدنش بود. برای این سکوت نمی‌کرد تا چیزی یادش بیاید. سکوتش وقفه‌ی معمولی یا مکث بین دو حرف نبود. خودِ حرف بود. ترسیدم. باور نمی‌کردم که بخواهد با این زبان با من حرف بزند. می‌خواستم چیزی بگویم تا بداند که حتی علاقه‌ای به شناختن زبان گنگ و مبهم او ندارم و یادآوری کنم که من زبان دیگری را دوست دارم. زبانی پر از حرف‌های صدادار و آشنا و مفهوم. دستم عرق کرده بود و حالت آدم لالی را پیدا کرده بودم که صورتش جمع شده بود و تلاش می‌کرد اگر شده حتی یک کلمه، از حلقش بیرون بیاورد.

رویای تبت - فریبا وفی

داو آخر...
ما را در سایت داو آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : flast-turne بازدید : 85 تاريخ : جمعه 15 مهر 1401 ساعت: 15:19