دست های پشت پرده

ساخت وبلاگ
 

ساکت بود. توی ماشین هم ساکت بود تا اینکه گفت. گفت «فقط به فکر خودشان هستند که حرف شان را به کرسی بنشانند. هرچی می گویم باید به فکر گل های مردم باشیم که پر پر نشوند، هر چه می گویم این ها سرمایه های این سرزمین هستند، یک گوش شان در است یک گوش شان دروازه.»

...

دکتر دلگیر بود. می گفت «نمی گذارند حرفم به امام برسد.»

می گفت «دارند برام می زنند.»

امام خیلی به دکتر علاقه داشت. جبهه که بودیم بارها احمد آقا زنگ می زد گوشی را می داد امام و با دکتر از جنگ و از خودش حرف می زد. منتها آن اواخر صدای دکتر اصلا به گوش امام نمی رسید.

یک بار دیگر که دیدمش گفت «رفتم جماران ملاقات بگیرم ندادند. باورت می شود؟ حتی چند ساعت نشستم، اما آمدند گفتند نمی شود، امروز نمی شود.»

 

 

مرگ از من فرار می کند - کتاب مصطفی چمران - فرهاد خضری

 

 

داو آخر...
ما را در سایت داو آخر دنبال می کنید

برچسب : دست نوشته های پشت ماشین,دست نوشته های پشت ماشین ها,دست نوشته های پشت کامیون,دست نوشته های پشت کامیونها,دست نوشته های پشت ماشینی,دست نوشته های پشت کامیونی,عکس دست نوشته های پشت ماشین, نویسنده : flast-turne بازدید : 221 تاريخ : دوشنبه 10 آبان 1395 ساعت: 14:25