تو بودی که بعدها گفتی هیچ چیز تضمین ندارد و رابطهی آدمها يخچال و لباسشویی نیست که گارانتی داشته باشد. یک روز هست و یک روز نیست و اگر کسی تضمینی بدهد دروغ گفته است. رویای تبت - فریبا وفی بخوانید, ...ادامه مطلب
از جمله زنانی بود که فشردن دستشان چنان لذتی دارد که باید سپاسگزار تمدن بود که میگذارد زنان و مردان جوان دست همدیگر را هنگام سلامگفتن بفشارند....چه اعترافها، چه رازهای از شرم به زبان نیاوردهای که, ...ادامه مطلب
اگر اختیار داشت جوانان سال 1848 را توی زندان حبس میکرد و برایشان نطق میکرد: شعار دادن بس است، ادبیات به چه درد میخورد، بروید برای خودتان یک کار بهدردبخور پیدا کنید. دوست نداشت پای سخنرانیهای انقلابی بنشیند، وگرنه با تکتکشان درمیافتاد. زود باشید از کافهها بزنید بیرون و توی مزرعهها و کارخانهها تن به کار بدهید. در - ماگدا سابو , ...ادامه مطلب
همهی شب، در سکوت، احساس میکردم که از فرط وحشت نمیتوانم حرکت کنم. حالا دیگر چه چیز ترسناکی وجود داشت که بخواهم بابتش وحشتزده باشم؟ بدترین اتفاق پیش آمده بود. او مرده بود. او که قول داده بود که بعدا, ...ادامه مطلب
خوابهای طلایی یه مرد، رویاهای از دست رفتهی بیداریشه. شهرزاد - حسن فتحی - فصل دوم قسمت 8 , ...ادامه مطلب
فرنگیس هم مانند همهی آدمهای خودخواه وقتی ذلیل میشد، رقت انسان را برمیانگیخت، اینها فقط در اوج فرمانروایی میتوانند بزرگ جلوه کنند. وقتی ضربتی خوردند، ذلیل و بیچاره میشوند. چشمهایش - بزرگ علوی , ...ادامه مطلب
هر کس دیگر چنین کاری کرده بود تا آخر عمر از او به دل میگرفتم ولی در مورد معین.. نیازی نبود که کسی به من یادآوری کند بخشیدنش چقدر راحتتر از نبخشیدنش است... باران - لیلی نیکزاد , ...ادامه مطلب
يک موجود واقعی را، هر اندازه هم که دوستیمان با او ژرف باشد، بيشتر به وسيلهی احساسهايمان درک میکنيم؛ يعنی که برای ما حالتی مات دارد. وزنهی بیجانی است که حساسيت ما نمیتواند آن را بلند کند. اگر ات, ...ادامه مطلب
ای عصرهای خوش یکشنبه زیر بلوط باغچهی کومبره، که به دقت از رخدادهای پیش پا افتادهی زندگی خودم خالیتان میکردم و به جایشان زندگی پر از ماجراها و آرمانهای شگرف در دل سرزمینی شاداب از آبهای روان را مینشاندم، هربار که به شما میاندیشم هنوز آن زندگی را به یادم میآورید. در جستجوی زمان از دست رفته 1 - طرف خانه سوان - مارسل پروست , ...ادامه مطلب
اندیشید: عجیب است که شانههای آدم اینهمه تنها و درمانده شود. سر آخر مثل اینکه مال تو نیستند و احساس میکنی که با تو بیگانهاند و کسی فراموش کرده و آنها را جا گذاشته است. لیدی ال - رومن گاری , ...ادامه مطلب
فکر میکنم که مرد به خاطر یک جور جنون تنهایی مدتها بود که خاک دم میکرد و به خودش باورانده بود که دارد قهوه دم میکند. در ذهنم بود که به این قضیه اشاره کنم ولی اینقدر از این کارش شاد بود که دلم نیامد غرورش را بشکنم، من کی بودم که سعی کنم چیزی را که روزها و شبها وقت برده بود تا برایش تبدیل به امر مسلم شود، در نظرش از سکه بیندازم؟ برادران سیسترز - پاتریک دوویت , ...ادامه مطلب
در پاسخ به دلداریاش چهرهای متفکر و مغموم به خود گرفتم ولی حقیقت این بود که چندان از مرگش ناراحت نبودم. حالا که تاب مرده بود دلسوزیام هم مرده بود و دیگر میتوانستم چشماندازی از آیندهای بدون او داشته باشم. حیوان خوب و مهربانی بود ولی همواره بارش بر دوشم سنگینی میکرد؛ برای هم ساخته نشده بودیم. برادران سیسترز - پاتریک دوویت , ...ادامه مطلب
هرچند این نکتهی زندگیِ بیرون از خونه است: تو هیچ وقت نمیدونی ممکنه چه اتفاقی بیافته.فکر میکنم اونم این لحظه رو حس میکنه، ولی مطمئن نیستم. بهتره که اونم حسش کنه. بهتره که فقط من اینجا، تنها کسی نباشم که با خودم یه لحظهی خاص دربارهی اون دارم، به جای اینکه همراه اون داشته باشم. ستون دنیایم باش - جنیفر نیون , ...ادامه مطلب
فکر می کنم چیزهای شکسته زیبایی, غمگینی دارن. بعد از سال ها داستان و پیروزی و غمی که باهاشون عجین شده، اونا می تونن خیلی رمانتیک تر از چیزهای جدید باشن که اصلا زندگی نکردن. Anne with an E - S02 - E04 , ...ادامه مطلب
- ماریلا، چطور می تونی انقدر بی احساس باشی؟ - با سال ها تمرین,. Anne with an E - S02 - E05 , ...ادامه مطلب