چهرهی آدم بهراستی همانند چهرهی خدا در یکی از اساطیر شرقی، مجموعهای از بسیار چهرههای برهمافتاده در سطحهای گوناگون است که هیچگاه همه با هم دیده نمیشوند....از این رو، هر دیدار تازه نوعی تصحیح خا, ...ادامه مطلب
یادت نرود که تو را به جایی راه دادم که هیچوقت هیچکس را راه ندادهام. بهجز این چیزی ندارم که به تو بدهم، چون در خودم چیزی ندارم.... در - ماگدا سابو , ...ادامه مطلب
اندیشید: عجیب است که شانههای آدم اینهمه تنها و درمانده شود. سر آخر مثل اینکه مال تو نیستند و احساس میکنی که با تو بیگانهاند و کسی فراموش کرده و آنها را جا گذاشته است. لیدی ال - رومن گاری , ...ادامه مطلب
با تمام قوا سعی کردم فراموش کنم _کنسرتها، مسابقات، نمایشها، کتابها و مکالمات_ همه چیز را امتحان کردم. اما قلبم هنوز هم سردترین و تنهاترین چیزی بود که در جهان یافت میشد....چیزهایی هست که از دست رفتنشان را هیچ چیزی در دنیا نمیتواند جبران کند. لیدی ال - رومن گاری , ...ادامه مطلب
دختر جوان خشمگین پرسید: «آمریکایی هستی؟» و بعد اضافه کرد از آمریکایی ها متنفر است. نومبکو هم پاسخ داد که اهل آفریقای جنوبی است و بعد گفت با توجه به جمعیت ایالات متحده متنفر بودن از تمام آمریکایی ها کار مشقت و باری است. دختری که پادشاه سوئد را نجات داد - یوناس یوناسون , ...ادامه مطلب
در حالی که نی را می چرخانم می گویم: «یه بار، تو باشگاه... من و اون باید تمام توپ های فوتبال رو جمع می کردیم، و بارون گرفت...» آه می کشم: «احتمالا اون رمانتیک ترین چیزی بوده که برای من اتفاق افتاده.» پیتر با تعجب می گوید: «آخه دخترا با بارون چشون می شه!» به همه پسرهایی که دوست داشته ام - جنی هان , ...ادامه مطلب
لیر: چند سال داری؟ امیر کِنت: نه آنقدر جوانم که زنی را به خاطر آوازش دوست بدارم و نه به آن حد پیر و خرف که به خاطر هر چیز وی به او دل بندم. بار چهل و هشت سال را بر دوش دارم. لیرشاه - ویلیام شکسپیر , ...ادامه مطلب
این شب آنقدر نیرومند است که حتی می تواند روسپی سلطنتی را سرد کند. لیرشاه - ویلیام شکسپیر , ...ادامه مطلب
داو (لغت نامه دهخدا) :نوبت بازی نرد و شطرنج،نوبت باختن نرد و قمار و بازی های دیگر.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاهل نظر دو عالم در یک نظر ببازندعشق است و داو اولبر نقد جان توان زد"حافظ"ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداو آخرنام رمانی علمی - تخیلینوشته ی برزو سریزدیبرای رده ی سنی کودک و نوجوان است.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــLet's b, ...ادامه مطلب
وقتی گفت می خواهی زنده ات کنم من سال ها بود که مرده بودم. سال ها بود که درد مردن و عذاب جان کندن را فراموش کرده بودم. از اخرین باری که مرده بودم سالها می گذشت. اما من هنوز از یاد اوری ان وحشت داشتم. چند روایت معتبر - چند روایت معتبر درباره ی مرگ - مصطفی مستور , ...ادامه مطلب
مختار: من به حکم دلم با حسین بیعت کردم ابالحدید، نه با حکم عقل. بله، توبه ی گرگ مرگ است؛ کوفی قوم بنی حمار است، رفیق نیمه راه است، پیمان فروش است. اما تو چه؟ تو واقفی که حسین بر حق است یا نه؟ ابالحدید: من منکر حقانیت حسین نیستم ابو اسحاق. مختار: بسیار خب، در یوم الحشر از تو بپرسند چرا حجت حق را یاری نکردی، همین جوابی را می دهی که به من دادی؟ نه تو را در قبر کوفی می خوابانند ، نه عملت را با عمل کوفیان می سنجند... حال خود دانی. مختارنامه - داود میرباقری - 1382 ,آسمان بار امانت نتوانست کشید,آسمان بار امانت نتوانست کشید شانه خم کرد وجودش لرزید,آسمان بار امانت نتوانست کشید معنی,آسمان بار امانت نتوانست کشید تفسیر,آسمان بار امانت نتوانست کشید شانه خم کرد,آسمان بار امانت نتوانست کشید آیه,آسمان بار امانت نتوانست كشيد,شعر آسمان بار امانت نتوانست کشید,معنی شعر آسمان بار امانت نتوانست کشید,معنی بیت آسمان بار امانت نتوانست کشید ...ادامه مطلب