در حالی که نی را می چرخانم می گویم: «یه بار، تو باشگاه... من و اون باید تمام توپ های فوتبال رو جمع می کردیم، و بارون گرفت...» آه می کشم: «احتمالا اون رمانتیک ترین چیزی بوده که برای من اتفاق افتاده.»
پیتر با تعجب می گوید: «آخه دخترا با بارون چشون می شه!»
به همه پسرهایی که دوست داشته ام - جنی هان
داو آخر...
برچسب : نویسنده : flast-turne بازدید : 139