از دیدن این که اودت آنجا نبود دلش به درد آمد؛ محروم شدن از لذتی که برای نخستینبار آن را میسنجید به لرزهاش انداخت، چه تا آن رمان مطمئن بود هرگاه بخواهد او را خواهد یافت، اطمینانی که از ارزش همهی خوشیها در نظر ما میکاهد یا حتی یکسره از آنها غافلمان میکند.
...
میان همهی شیوههای پرورش عشق، همهی ابزارهای پراکنش این بلای مقدس، یکی از جملهی کاراترینها همین تندباد آشفتگی است که گاهی ما را فرامیگیرد. آنگاه، کار از کار گذشته است، به کسی که در آن هنگام با او خوشیم دل میبازیم. حتی نیازی نیست که تا آن زمان از او بیشتر از دیگران، یا حتی به همان اندازه، خوشمان آمده بوده باشد. تنها لازم است گرایشمان به او منحصر شود. و این شرط زمانی تحقق مییابد که _هنگامی که از او محرومیم_ به جای جستجوی خوشیهایی که لطف او به ما ارزانی میداشت یکباره نیازی بیتابانه به خود آن کس حس میکنیم، نیازی شگرف که قوانین این جهان برآوردنش را محال و شفایش را دشوار میکنند _نیاز بیمعنی و دردناک تصاحب او.
در جستجوی زمان از دست رفته 1 - طرف خانه سوان - مارسل پروست
داو آخر...
برچسب : نویسنده : flast-turne بازدید : 102