همهی شب، در سکوت، احساس میکردم که از فرط وحشت نمیتوانم حرکت کنم. حالا دیگر چه چیز ترسناکی وجود داشت که بخواهم بابتش وحشتزده باشم؟ بدترین اتفاق پیش آمده بود. او مرده بود. او که قول داده بود که بعدا, ...ادامه مطلب
مسئله این بود که رویاهای من دربارهی سفر و دربارهی عشق چیزی جز لحظههایی از جهشی یگانه و کاستیناپذیر از همهی نیروهای زندگی من نبودند _ لحظههایی که امروزه به گونهای ساختگی از هم جدایشان میکنم. در جستجوی زمان از دست رفته 1 - طرف خانه سوان - مارسل پروست , ...ادامه مطلب
ای عصرهای خوش یکشنبه زیر بلوط باغچهی کومبره، که به دقت از رخدادهای پیش پا افتادهی زندگی خودم خالیتان میکردم و به جایشان زندگی پر از ماجراها و آرمانهای شگرف در دل سرزمینی شاداب از آبهای روان را مینشاندم، هربار که به شما میاندیشم هنوز آن زندگی را به یادم میآورید. در جستجوی زمان از دست رفته 1 - طرف خانه سوان - مارسل پروست , ...ادامه مطلب
با تمام قوا سعی کردم فراموش کنم _کنسرتها، مسابقات، نمایشها، کتابها و مکالمات_ همه چیز را امتحان کردم. اما قلبم هنوز هم سردترین و تنهاترین چیزی بود که در جهان یافت میشد....چیزهایی هست که از دست رفتنشان را هیچ چیزی در دنیا نمیتواند جبران کند. لیدی ال - رومن گاری , ...ادامه مطلب
ای سبک ترین سنگینی! تو غمناک ترین شادی زندگی ام هستی. تو شادی بخش ترین اندوهِ هستی ام هستی. ای اتفاق ساده ی پیچیده!...و دل سیاه و شلوغ و سنگین بود. گفتی: این جا رازی نیست! گفتم: راز؟ گفتی: من رازم. و آمدی تا وسط خط کش ها. روی ماه خداوند را ببوس - مصطفی مستورLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
فکر میکند خیلی ساده است. میخواهد بگوید مایا من همهاش را فهمیدهام. اما مغزش به او اجازه نمیدهد.واژههایی که پیدا نمیکنی، اقتباس میکنی.ما کتاب میخوانیم تا بدانیم که تنها نیستیم.ما کتاب میخوانیم، چون تنها هستیم.ما کتاب میخوانیم و دیگر تنها نیستیم.ما تنها نیستیم.میخواهد به او بگوید زندگی من لابهلای این کتابهاست، اینها را بخوان و قلبم را بشناس.زندگی داستانی اِی جِی فیکری - گابریل زوین Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
ژان: بله شما پسر کوچکی دارید که می خواهد بعد از مرگ شما لویی یازدهم شود. آیا به خاطر او نمی خواهید بجنگید؟ شارل: نه، چه فرزند نفرت انگیزی. او از من متنفر است. این جانور کوچولوی خودپسند از همه متنفر است. من نمی خواهم به خاطر او برای خود دردسر درست کنم. من نه دلم می خواهد پدر باشم نه پسر: به خصوص پسر لویی مقدس. ژاندارک - جرج برنارد شاو , ...ادامه مطلب
موقعی که می خواهد نماز بخواند خداوند شخصیت اصلی او را نشانش می دهد و انسان می بیند چگونه خیالات به سراغ او می آید، و نام و خانه و امور مربوط به «تن» را پیش خود دارد. آری ای عزیز! این امور در درون جانت جا باز نموده و بدین وسیله «وجود» نامحدود تو را محدود کرده. آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین - اصغر طاهرزاده , ...ادامه مطلب
پشت سر فریبگاه فتنه خیز کوفه است و پیش رو شهر شوم شام. پشت سر، خستگی و فرسودگی است و پیش رو التهاب و اضطراب. کاش کوفه، نقطه ختم مصیبت بود. کاش شهری به نام شام در عالم نبود. آفتاب در حجاب - سید مهدی شجاعی ,چه ناله ها که رسید از دلم به خرمن ماه ...ادامه مطلب
اگر به لحظه لحظه ی کارهایت فکر کنی و بدانی که داری ادا در می آوری، خود به خود دیگر ادا در نمی آوری. گرمازدگی - نقطه ی کور - فرشته احمدی ,خودآگاهی,خودآگاهی چیست,خودآگاهی pdf,خودآگاهی یعنی چه,خودآگاهی هیجانی,خودآگاهی و خودشناسی,خودآگاهی ppt,خودآگاهی و استحمار,خودآگاهی و همدلی,خودآگاهی و عزت نفس ...ادامه مطلب